آغاز
- می بارد از دستش اعجاز، مردی كه بالانشین است
- تا عاشقی را بفهمید، هان! فرصت آخرین است!
- سحری بكن با عصایت، تا نیل چشمم بخشكد
- چشمان من رود رود است، دستان من گندمین است
- ماییم و گاهی تغزّل، در كوچه باغ مزامیر
- شعری بخوان از زبورت؛ تصنیفِ گل، دلنشین است!
- ارزانیت باد قلبم، ارزانیت باد شعرم؛
- این است دار و ندارم؛ دار و ندارم همین است!
- می روید امواج دریا در پهنه داغ و آتش
- آن روز آغاز عشق است، آغاز سبز زمین است.